مهربان که باشی چون قطره بارانی
فرو افتاده بر برکه ای خاموش می مانی
مهربانیت هزاران هزار می شود و ضرب اهنگش تا انتهای برکه می رود
شاید آنجا پرنده ای باشد که توان یک قدم به پیش گذاشتن را ندارد
تو سیرابش میکنی بی آنکه بخواهی و بی آنکه به آن اندیشیده باشی
بی دریغ ببار
باران باش و ببار و نپرس این پیاله های خالی از آن کیست...
چه جالب بود