آتش و آب و آبرو باهم هر سه گشتند در یک سفر همراه
عهد کردند هر یکی گم شد با نشانی ز خود شود پیدا
گفت آتش به هر کجا دود است میتوان یافت مرا آنجا
آب گفتا نشان من پیداست هر کجا که باغ هست و سبزه بیا
آبرو رفت و گوشه ای بگرفت گربه سر داد گریه ای جانکاه
آتش آن حال دید و حیران شد آب در لرزه شد ز سر تا پا
گفتش آتش که گریه تو ز چیست آب گفتا بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه ای به خویش آمد دیدگان پاک کرد و کرد نگاه
گفت محکم مرا نگه دارید گر شوم گم نمیشوم پیدا
سلام ممنون که اومدی
با تبادل موافق نیستی؟
وبلاگ جدید مبارک...
این یکی وبلاگتون هم لینک شد...
پم خوشحال میشم که سر بزنی
راستی با تبادل موافقی؟
لینک کن
بازم سربزن
اینجاهم لینکت کردم
توهم لینک کن
واقعا...آبرو به سختی به دست میاد و خدا نیاره روزی رو که بخواد به باد بره...