بار الها از کوی تو بیرون نشود پای خیالم نکند فرق به حالم
چه برانی چه بخوانی چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی
نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چون گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
بارالها مارا بحظه ای به خود وامگذار
به دشمنانت ،
هزاران بار فرصت بده
تا با تو دوست شوند ،
اما به دوستانت ،
یک فرصت هم نده که دشمنت شوند ،
زیرا دوستانت ،
جای عمیق زخمهای دلت را
دقیق می دانند . . . (زرتشت )
بازم سربزن